رویـــای ســبـز
|
||
یک شنبه 10 / 6 / 1390برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : حبیب اله حکی امروز مورخ : 10/06/1390 از بزرگترین روزهای بد زندگی من بود چرا؟ چون بهترین دوستم ازم رنجید و امیدوارم که منو ببخشه و فرصت دیگه ای بهم بده. آه ای رفیق
از چه فراموش کردهای آه ای رفیق آن را که نقد هستی خود پاک باخته آن را که غم خریده و شادیفروخته آن را که چون شراره به یک لحظه سوخته اما به حال سوخته یک عمرساخته آه ای رفیق نان گرم سفره ام را با تو قسمت کردم ای دوست هر چه بود از من گرفتی غیر اه سردم ای دوست دشمن من بودی ای رفیق رهم دشمن این قلب پاک و بی گنهم نام تو فانوس هر مسافر شب از چه نتابیدی برشب سیهم آه ای رفیق ...
آه ای رفیق من به خط وخبری از تو قناعت کردم قاصدک کاش نگويی که خبر يادت نيست
عطش خشک تو بر ريگ بيابان ماسيد کوزه اي دادمت اي تشنه مگر يادت نيست تو که خود سوزی هر شبپره را ميفهمی باورم نيست که مرگ بال و پر يادت نيست تو به دلريختگان چشم نداری بيدل انچنان غرق غروبی که سحر يادت نيست يادم هست يادت نيست خواب روزانه اگر درخور تقدير نبود پس چرا؟.... ![]() بی خبر از همدیگر آسودن چه سود. بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود زنده را باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
![]() قلب ها دریچه ی نفوذند و صادقانه نفوذ کردن پایدارترین مهمانی است
صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ
![]() ![]() موضوعات
![]() ![]() ![]() ![]() پیوندهای روزانه
![]() ![]() پيوندها
![]()
![]() ![]() ![]() |
||
![]() |